اینروزهایی که گذشت و من هیچ نبودم از خودم !
تنها به بیابان میروم و باز نمیگردانم جان ِ خسته ام را !
من نمیدانم ! هیچ :
از ادب ! حیا ! نان ! عشق ! درد !
...................................
دیروز در اتوبان بودم باز ! میگردم ! میچرخم به دور ِ خود !
..................................
راستی : اگر ما نگردیم به دور خود ! زمین هنوز چرخشی دارد !؟!
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»
گفت:
«میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!
از ش.ی.ر.ی.ن ع.ب.ا.د.ی
مقاومت زنان ایرانی در مقابل لایحه موسوم به "حمایت از خانواده" و ناکامی نسبی محافظه کاران در تحمیل محدودیت های باز هم بیشتر بر آنان پس از دواج، مدافعان قوانین ضد زن را به در پیش گرفتن ترفندی جدید سوق داده است. ترفند جدید عبارت است از تلاش برای "فریب دادن قانونی" زنان در هنگام ازدواج، از طریق ایجاد تغییری کوچک ولی تعیین کننده در عقدنامه ها. این کار با عوض کردن یک کلمه عربی (عند المطالبه) با یک کلمه عربی دیگر (عند الاستطاعه) در سندهای ازدواج صورت گرفته، در شرایطی که احتمالاً اکثریت بسیار بالای دختران، نه تنها متوجه این تغییر نمی شوند، که در صورت متوجه شدن نیز از الزامات حقوقی سنگین کلمه جدید آگاه نیستند، و شاید بسیاری از آنان اساساً معنی کلمه فوق را نیز ندانند.
لازم به توضیح است که از حدود 70 سال پیش، در قباله های ازدواج در ایران، میزان مشخص "مهریه" ذکر و تأکید می شده که این مهریه، "عندالمطالبه" قابل پرداخت است. یعنی، هر زمان که عروس مهریه خود را مطالبه کند، ولو بلافاصله پس از ازدواج، داماد موظف است آن را به وی پرداخت نماید. وجود این بند در قباله ازدواج و امضای قباله توسط عروس و داماد، برای زنان بسیار مهم بود. چرا که در صورت ناموفق بودن ازدواج، برای ...
ادامه مطلب ...زمان گذشت و گذشت و زنان زیادی عاشق من شدند
و زمانی که مرا در آغوش خود می کشیدند از من می پرسیدند:
که آیا آنها را فراموش خواهم کرد؟
و من در پاسخ به همه آنها می گفتم که هرگز فراموشتان نخواهم کرد
اما
تنها کسی را که هیچگاه فراموش نکردم کسی بود که هرگز از من نپرسید…
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب / بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان / بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز / این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد / بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت / این عوعوی سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست / گرد سم خران شما نیز بگذرد
- سیف الدین محمد فرغانی -
گفتم : پدر ! دوباره هوا سرد است ! نکند ۲۲ بهمن ۵۷ باشد امسال !!!
گفت : " ابله ! ۳۰ سال گذشته ! مگه نمیبینی !
گفتم : آخ ! چشمم !
مادر گفت : " آخ ! بیا ببرمت پیش میرزا علی اصغر ! تف کنه توش خوب شی !"
گفتم : مادر ! چه میشود یک ذره از تفهایش را سو به خدا کند ! پیر چشمی گرفته است !
نمیبیندمان دیگر !!!!!
آزمایشی که جهان را شوکزده کرد: روی تیره طبیعت آدمی
the greatest social experiments that were never done
تا به حال از خودتان پرسیدهاید که علت رخ دادن این همه فجایع، نسلکشیها و جنگها چیست؟ مگر ممکن است که این فجایع بدون همکاری میلیونها نفر از مردم یک جامعه به وقوع بیپوندند؟ مگر میشود جنایات نازیها را در جنگ جهانی دوم تنها به هیتلر و سران نازی نسبت داد؟ آیا ممکن است که فقط صدام را عامل این هم بدبختی و کشتارهایی دانست که در دوران زمامداری او در خاورمیانه رخ دادند و نپرسید که نقش مردم عراق دراین میان چه بود؟ چه میشود که افراد عادی جامعه آمریکا در ویتنام و ابوغریب به هیولا تبدیل میشوند؟
چنین سؤالی دغدغه فیلسوفها و نویسندگان و صاحبنظران زیادی بوده است. آنها هم از خود پرسیدهاند که چه میشود که یک جامعه از خود بیخود میشود و تحت شرایطی با اطاعت بیچون و چرا، کارها و اعمالی بر خلاف اخلاقیات خود انجام میدهد.
شاید هیچ جامعهای به اندازه جامعه آلمان در سالها و دهههای پس از پایان جنگ جهانی دوم به دنبال یافتن پاسخی برای این سؤال نبوده است. نویسندگان و روشنفکرانی مثل هاینریش بل، گونتر گراس و اووه تیم در آثار خود بارها به این مسئله اشاره کردهاند و خواستهاند با روایت داستان آنچه بر آلمانیها در دوره تسلط نازیها رفت، تفسیر خود را از قضیه بیان کنند.
اما این فقط فیلسوفها و نویسندگان نیستند که درگیر یافتن پاسخ برای این معمای لاینحل شدهاند، روانشناسان شاید صلاحیتدارترین دانشمندان برای بررسی این موضوع باشند.
در این پست، آزمایشی را شرح خواهیم داد که در دهه ۶۰ میلادی توسط استنلی میلگرم - روانشناس اجتماعی مشهور- انجام شد و موسوم به آزمایش میلگرم است.
آزمایش میلگرم Milgram experiment
آزمایش میلگرم، یک آزمایش روانشاسی اجتماعی است که توسط استنلی میلگرم انجام شد. این آزمایش برای این طراحی شده بود که میل شرکتکنندگان در آزمایش را به اطاعت از قدرت و انجام اعمالی بر خلاف تمایلات و اخلاقیاتشان را بسنجد.
نتایج این آزمایش، نخستین بار سال ۱۹۶۳، در یک مجله روانشانسی چاپ شد و بعدا با جزئیات بیشتر در سال ۱۹۷۷ در کتابی با عنوان «اطاعت از صاحبان قدرت از منظر آزمایشی» Obedience to Authority: An Experimental View به چاپ رسید.
این آزمایش در جولای سال ۱۹۶۱، درست سه ماه بعد از شروع دادگاه آیشمن -جنایتکار نازی- به انجام رسید. میلگرم میخواست به این سؤال بغرنج آن سالها پاسخ بدهد: آیا آیشمن و میلیونها آلمانی دیگر تنها از دستورات پیروی میکردند یا میتوانیم آنها را همدست بدانیم؟ چگونه یک شهروند عادی تنها با اطاعت از دستورات مافوقش به موجودی متفاوت تبدیل میشود؟
نحوه انجام آزمایش:
به کسانی که داوطلب آزمایش میلگرم میشدند، گفته میشد که هدف از آزمایش، تحقیق در مود حافظه و یادگیری در شرایط متفاوت است و به آنها چیزی در مورد هدف واقعی آزمایش گفته نمیشد.
هر شخص داوطلب به اتاقی برده میشد که در آن فردی حضور داشت که خود را دانشمند محقق طرح جا میزد، در اتاق دیگری که با یک دیوار حائل از آنها جدا میشد، شخص دیگری بود (یادگیرنده) که تظاهر میشد، شخصی است که آزمایشهای مربوط به یادگیری بر روی او در حال انجام است.
نحوه انجام تست به این صورت بود که سوژه اصلی آزمایش باید یک سری کلمات جفتی را از روی کاغذ میخواند، مثلا: دیوار-پرنده، قرمز-دیروز، دانش-آب. سپس سوژه آزمایش باید حافظه یادگیرنده را با گفتن کلمه نخست هر جفت کلمه تست میکرد و از یادگیرنده میخواست که از بین ۴ گزینه، جفت صحیح را انتخاب کند. مثلا بعد از شنیدن کلمه دانش، باید میگفت: آب.
در صورتی که یادگیرنده پاسخ نادرست میداد، سوژه آزمایش موظف بود که با فشار دادن یک دکمه به یادگیرنده شوک الکتریکی وارد کند و اگر اشتباه یادگیرنده تکرار میشد، سوژه میبایست ۱۵ ولت بر شدت شوک میافزود و این کار را ادامه میداد!
البته در این آزمایش واقعا خبری از شوک نبود! از قبل صداهای نالهای متناسب با هر درجه شوک، روی نوار ضبط شده بود و همزمان با هر شوکی که معلم میداد، صدایی متناسب با درجه شوک پخش میشد.
برای دراماتیک کردن این آزمایش به سوژه قبل از آغاز آزمایش گفته میشد که یادگیرنده ناراحتی قلبی دارد! در ضمن وقتی درجه شوک خیلی زیاد میشد، کسی که نقش یادگیرنده را بازی میکرد باید به دیوار حائل بین اتاق سوژه و خودش باید میکوبید و در صورتی که افزایش درجه شوک ادامه مییافت، برای تظاهر به ناراحتی شدید فرد یادگیرنده، همه صداها قطع میشد!
پیداست که بسیاری از شرکتکنندگان وقتی درجه شوک بالا میرفت، نگران میشدند. بعضیها وقتی شوک به ۱۳۵ ولت میرسید، کار را متوقف میکردند و در مورد هدف آزمایش سؤال میپرسیدند اما وقتی به آنها گفته میشد که مسئولیتی متوجه آنها نخواهد شد، بیشتر آنها به کارشان ادامه میدادند! تعداد کمی هم وقتی صدای نالههای یادگیرندهها را میشنیدند، خنده عصبی میکردند و علایم تنش از خود بروز میدادند.
اگر سوژهها میخواستند دست از کار بکشند به آنها نظیر این جملات گفته میشد: لطفا ادامه بدهید - آزمایش به عدم توقف شما نیاز داد - شما انتخاب دیگری ندارید و باید ادامه بدهید - کاملا ضروری است که ادامه بدهید.
با این همه چنانچه با همه این تاکیدات، باز هم سوژهها سعی در توقف کار داشتند، آزمایش متوقف میشد. در غیر این صورت تا رسیدن ولتاژ به ۴۵۰ ولت آزمایش ادامه داده میشد.
نتایج آزمایش میلگرم:قبل از انجام آزمایش، میلگرم هم از دانشجویان سال بالایی ییل و هم از همکارانش نظرسنجی کرد و از آنها خواست که پیشبینی کنند، چند درصد افراد مورد آزمایش، به درجه شوکهای بالا و خطرناک میرسند، اکثریت افرادی که نظرشان خواسته شد، معتقد بودند که افراد بسیار کمی حاضر میشوند، شوکهای با درجه بالا بدهند. شاید شما هم اگر بار اول شرح چنین آزمایشی را میشنیدید، نظر مشایهی میداشتید.
اما در کمال تعجب ۲۶ نفر از ۴۰ نفر فرد مورد آزمایش یعنی ۶۵ درصد سوژهها، به شوکهای بالای ۴۵۰ ولتی رسیدند! تنها یک شرکتکننده قبل از رسیدن درجه شوک به ۳۰۰ ولت آزمایش را متوقف کرد. البته عده زیادی کار به صورت موقت متوقف کردند و حتی صحبت از برگرداندن مبلغی کردند که برای شرکت در آزمایش به آنها داده شده بود، اما عملا بیشتر آنها به کار خود ادامه دادند.
شاید تصور کنید که یک آزمایش چیزی را ثابت نمیکند، اما بعدها میلگرم این آزمایش را در جاهای دیگری با اندک تفاوتهایی انجام داد و به نتایج مشابهی رسید. یک متاآنالیز که توسط یک دانشمند همکار میلگرم، انجام شد نشان داد که درصد افرادی که به شوکهای درجه بالا رسیدند، تقریبا ثابت و در حد ۶۱ تا ۶۶ درصد است.
نکته جانبی جالب دیگر در این سری آزمایشات این بود که هیچ یک از شرکتکنندگان، حتی آنهایی که آزمایش را ترک کردند، اصرار یا پیشنهادی بر موقوف شدن خود آزمایش مطرح نکردند و به علاوه هیچ یک اتاقشان را برای کنترل کردن سلامتی یا گیرنده ترک نکردند!
نتایج این آزمایش بحث و جدلهای بسیاری را باعث شد، یک روزنامه نوشت که آزمایش میلگرم نشان داد که چه خطراتی در کمین روی سیاه طبیعت انسان است.
انتقاد به آزمایش میلگرم:
بعدها انتقادات اخلاقی به این آزمایش میلگرم وارد آمد، منتقدان اعتقاد داشتند که این آزمایش سوژهها را تحت استرس زیاد قرار میدهد، ولی نظرسنجی بعدی از شرکتکنندهها نشان داد که اکثریت آنها از اینکه چنین آزمایشی رویشان انجام شده، خشنود هستند. حتی ۶ سال بعد در اوج جنگ ویتنام یکی از شرکتکنندهها در این آزمایش در نامهای به میلگرم نوشت که این آزمایش، آگاهی او را در مورد اطاعت کورکورانه از مافوقها و انجام دادن کارهایی که بر خلاف اعتقادات و اخلاقیات شخصی است بالا برده است.
تفسیر آزمایش میلگرم:
دو تئوری در مورد این آزمایش مطرح شده است:
۱- تئوری همرنگی با جماعت: افرادی که قدرت و صلاحیت تصمیمگیری را به خصوص در موارد بحرانی ندارند، در شرایط دشوار، تصمیمگیری را به جامعه و سیستم سلسله مراتب قدرت واگذاری میکنند.
۲- تئوری دوم را خیلی راحت میشود، تئوری مأمور معذور ترجمه کرد!: در این تئوری افراد جامعه خود را تنها ابزاری برای اجرای دستورات مافوق میبینند و خود را مسئول کارهای خود نمیدانند.
- بعدها میلگرم فیلمی با عنوان اطاعت یا Obedience بر اساس آزمایش ساخت. این فیلم را میتوانید در پنج قسمت در یوتیوب ببینید:
قسمت اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم
- آزمایشی ملیگرم، تنها آزمایشی روانشناسی نبود که در این زمینه انجام شد، شرح آزمایشی به نام آزمایش زندان استنفورد را میتوانید در اینجا بخوانید.