تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

تراوشات مغز پریود من

کاش بیداری و آرامش جمع می شدند

من چنین ام!!!

من چنین ام احمق ام شاید !

که می داند

که من باید

سنگ های زندانم را به دوش کشم

به سان فرزند مریم که صلیبش را

و نه به سان شما

که دسته ی شلاقتان را می تراشید

از استخوان برادرتان

و رشته ی تازیانه ی جلادتان را می بافید

از گیسوان خواهرتان

و نگین به شلاق خودکامگان می نشانید

از دندانهای شکسته ی پدرتان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد